بشكن بشكن
ديروز كولاك كرده بودي مامان اول از همه وقتي از مهدكودك اومديم خونه مي خواستم لباسات و عوض كنم نمي ذاشتي مي گفتي (لباس درنيار بريم پارك بازي كينم) بعد هم كه ديدي نه پارك خبري نيست قهر كرده بودي و نمي ذاشتي لباستو در بيارم تازگي ها قهر مي كني مي ري روي ميز عسلي مي خوابي اخه نمي دونم جا قحطه تازه باكلي قربون و صدقه رفتن آشتي كرديم لباساتو عوض كردم رفتي سراغ يخچال آبميوه بخوري تازگي ها آقا شدي مثلا" خودت مي خواي كاراي خودتو انجام بدي ولي هميشه هم خرابكاري مي كني مثل ديروز كه دريخچال اومدي ببندي شيشه آب ازتوي در يخچال افتاد كف آشپزخانه و خورد شد منم زود تورو از وسط شيشه خورده ها برداشتم البته دعواتم كردم كلي طول كشيد تا اونجارو تميز كردم يه ...
نویسنده :
مامان معصومه
10:35